ماجرای نوشته آیتالله مکارم بر کفن حاجقاسم
تاریخ انتشار: ۱۵ بهمن ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۸۹۵۳۱۶
آیتالله مکارم شیرازی گفت: در دیداری، شهید سلیمانی از حاضرین خواست تا از اتاق بیرون بروند و همه که رفتند، از زیر کتش کفنی درآورد که روی آن شهادت شخصیتها بود و از من چیزی روی آن بنویسم.
به گزارش مشرق، آیتالله مکارم شیرازی مرجع تقلید تشیع صبح امروز(چهارشنبه)در پیام تصویری که به همایش «گام دوم انقلاب، مکتب شهید سلیمانی» ارسال شده بود، با اشاره به تقارن برگزاری این همایش با ایام دهه فجر انقلاب اسلامی اظهار داشت: دشمنان ۴۲سال کینه کردند و آتش روشن کردند و تحریم کردند ولی این انقلاب به کارهای خود ادامه داد و می دهد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وی افزود: از مسائل جالبی که این روزها واقع شد پرتاب ماهوارهبر ذوالجناح به آسمان است که در نوع خود بی سابقه بود.
آیتالله مکارم شیرازی با اشاره به اینکه اینکه خیال میکردند ملت از کار افتاده و این تحریم ها کار خود را کرده ولی میبینند عکس آنچه خیال میکردند واقع شده است، گفت: تمام آزادیخواهان دنیا به شهید سلیمانی افتخار میکنند.
وی با بیان اینکه دشمنان او را شهید کردند و خیال کردند مکتب او برچیده می شود در حالی که شهادت او باعث گسترش او شد، تصریح کرد: بسیارند بزرگانی که در میانشان منبع تاثیر مهمند ولی در ولی در وفاتشان تاثیرشان بیشتر می شود.
این مرجع جهان تشیع با تاکید بر اینکه سزاوار است همه از ویژگیهای شخصیتی شهید سلیمانی درس بگیرند و منتقل کنند، بیان داشت: اولا شجاعت بینظیری داشت و ترسی از چیزی نداشت و اگر شجاعت او نبود، داعش هم عراق و هم سوریه و لبنان را تخریب میکرد.
وی با بیان اینکه یکی از امتیازات او شجاعت بینظیر و دوم علاقه فوقالعاده به رهبر انقلاب بود و همین خط و مسیر او را تعیین میکرد، تصریح کرد: این هم از خمیرمایه هوایی بود که به زندگی او شکل میداد.
وی با بیان اینکه واقعا شهید سلیمانی خلوص نیت داشت، ضمن اشاره به خاطره دیدار با شهید سلیمانی، اظهار داشت: پس از این دیدار، شهید سلیمانی از حاضرین خواست تا از اتاق بیرون بروند و همه که رفتند، از زیر کتش کفنی درآورد که روی آن شهادت شخصیت ها بود که نوشته شده بود «ما جز خیر از او چیزی نمی دانیم».
آیت الله مکارم شیرازی افزود: این کار اول نشان می داد که ایشان آماده شهادت است و این سردار شجاع، رشید و بزرگوار این کار را انجام داد و ما هم روی آن کفن نوشتیم «اللهم انا لانعلم منه الا خیرا».
این مرجع عالیقدر تاکید کرد: این نشان میدهد قیامت و شهادت را باور دارد و شهادت مردم را در پیشگاه خدا سبب نجات خود می داند.
منبع: مهرمنبع: مشرق
کلیدواژه: کرونا جشنواره فیلم فجر آیت الله مکارم شیرازی قاسم سلیمانی دهه فجر انقلاب اسلامی شهید سلیمانی آیت الله مکارم شیرازی سردار حاج قاسم سلیمانی داعش لبنان انقلاب عراق آیت الله مکارم شیرازی شهید سلیمانی روی آن
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۸۹۵۳۱۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عملیات نظامی ایران با این حرکت عجیب، موفق به پایان رسید /ماجرای شهادت و مفقودالاثری ۱۸ اسیر چه بود؟
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس تعریف میکند: در عملیات مطلع الفجر به بیشتر اهدافمان دست یافتیم و بیشتر مناطق اشغال شده آزاد شده بود.
آنگونه که فارس روایت میکند، ابراهیم هادی مسئول جبهه میانی عملیات بود. نیمههای شب با بیسیم تماس گرفتم و گفتم: آقا ابراهیم چه خبر؟ گفت: بیشتر مناطق آزاد شده؛ اما دشمن روی یکی از تپههای مهم منطقه انار شدیداً مقاومت میکنه. گفتم: من با یک گردان نیروی کمکی دارم میام. شما هر طور میتونید تپه رو آزاد کنید. هوا در حال روشن شدن بود که با نیروی کمکی به منطقه انار رسیدم. یکی از بچهها جلو آمد و بیمقدمه گفت: حاجی! ابراهیم رو زدن. تیر خورده تو گردنش.رنگ از چهرهام پرید. با عجله خودم را به سنگر امدادگر رساندم. ابراهیم تقریباً بیهوش بود. خون زیادی از گردنش رفته بود؛ اما گلوله به جای حساسی نخورده بود.پرسیدم: چطوری زدنش؟ تعریف کرد: برای حمله به تپه به هیچ نتیجهای نرسیدیم. هر کس چیزی میگفت. همان موقع ابراهیم بلند شد و رفت رو به سمت تپه و با صدای بلند اذان صبح را گفت! ما هر چه گفتیم برگرد، بیفایده بود. با تعجب دیدیم صدای تیراندازی عراقیها قطع شد. اواخر اذان بود که گلولهای شلیک شد و به گردن او اصابت کرد. نگاهی به چهره ابراهیم انداختم. از این حرکت بچهگانه او تعجب کردم. یعنی چرا این کار را کرد؟ساعتی بعد علت کار او را فهمیدم. زمانی که ۱۸ نفر از نیروهای عراقی به سمت ما آمدند و خودشان را تسلیم کردند. یکی از آنها فرمانده بود.
او را بازجویی کردم. میگفت: ما همگی شیعه و از تیپ بصره هستیم. به ما گفته بودند ایرانیهاآتشپرست هستند. گفته بودند به خاطر اسلام به ایران حمله میکنیم؛ اما وقتی مؤذن شما اذان گفت، بدن ما به لرزه درآمد. یکباره به یاد کربلا افتادیم. برای همین دوستانِ همفکر خودم را جمع کردم و با آنها صحبت کردم. آنها با من آمدند. بقیه نیروها را هم به عقب فرستادم. الان تپه خالی است. با تعجب به افسر عراقی نگاه کردم. با پایان عملیات اسرای عراقی را تحویل دادیم. حمله ما در آن محور با تصرف تپه به اهداف خود دست یافت و با موفقیت به پایان رسید. از این ماجرا ۵ سال گذشت. زمستان ۶۵ و در اوج عملیات کربلای ۵ بودیم که رزمندهای جلو آمد و با لهجه عربی از من پرسید: حاجی! شما تو عملیات مطلع الفجر نبودین؟ گفتم: بله. چطور مگه؟ گفت: آن ۱۸ اسیر رو یادتون میاد؟ من یکی از اونا هستم. وقتی چهره متعجب من را دید، ادامه داد: ما به جبهه اومدیم تا با دشمن بعثی بجنگیم. چند روز بعد خبر شهادت و مفقودالاثری همه آن ۱۸ نفر به گوشم رسید.
۲۷۲۱۹
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1903616